چنین گفت "خداوند"(۳)("شیطان شناسی"؛ شناسنامه و شیوه نامه)
سلسله جلسات تفسیر قرآن در نهاد رهبری در مشهد-۱۳۹۹
بسمالله الرحمن الرحیم
خداوند خطاب به انسان که میتواند خلیفهالله باشد خطاب مستقیم به او میکند که «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ» (انشقاق/ 6)؛ انسان، تو به سوی پروردگارت در یک حرکت رنجآلود و پرتکاپو هستی پس آنگاه او را ملاقات خواهی کرد. تو ملاقاتکننده خدا هستی. تو ملاقیه، ملاقهالله هستی تو زائر خدا و ملاقات کننده با خدا هستی. خودت را دستکم نگیر. تو داری برای ملاقات با خدا میروی. خودت را آماده آن ملاقات بزرگ کن. از آن نقطهای که شروع کردی که قرآن میفرماید «لم تکن شیئاً» هیچی نبودی، هیچی بودی، از آنجا که شروع شدی بعد در این عالم نطفه و علقه و مضقه تا اینجا که داری به ملاقات خداوند میروی یعنی یک طرف تو عالم طبیعت و ماده است همین علقه و مضقه است آن نطفه و منی و خون و چرکاب است و یک طرف دوباره این بدن را میگذاری دوباره عفونت و چرک میشود و کرم برمیدارد ولی خودت به سمت عالم بالا میروی. این طرفت تو نطفه مادی است و علقه و مضقه است و آن طرف آن لقاءالله است، دیدار با خداست. آنجا دیگر حد مشخصی ندارد این انسان دیگر مقام معلوم ندارد بلکه مقامات او نامعلوم و بینهایت است. چون موجودی که کامل شد بتواند مظهر همه اسماء فعلی خدا باشد بنابراین همینجا به اذن خدا افعال خدا از او سر میزند چون او خلیفه خدا و نماینده او آینه اوست یعنی اگر خداوند قبض و بسط میکند و بیمار را شفا میدهد و مرده را زنده میکند و زنده را میمیراند، خداوند در جهان تکوین خلق میکند که البته اینها در مقام فعل خدا انتزاع میشود و در مقام خلیفهالله همین اتفاقها میافتد ولی به اذنالله و از نوع ممکن نه از توع واجب. ولی خلیفهالله و انسان کامل همین کارها را میکند. حالا میفهمیم که چرا نباید از معجزه تعجب کنیم، اگر معجزه ممکن نباشد باید تعجب کنیم. چون خلیفه خدا کار خدا را به اذن خداوند میکند منتهی مستقلاً از طرف خودش نیست. خلاصه انسان یک موجود دونبش است. تنها موجود دونبش انسان است. انسان کامل سر دو نبش عالم ماده و معنا ایستاده، همه جا زیر پای اوست یک طرف او به زمین است مصداق «إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ» (ص/ 71)؛من انسان را از گِل خلق میکنم یک سمت او رو به خدا برای ملاقات با خداست که خداوند به او میفرماید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ...» (فجر/ 25)؛ ای نفس مطمئن، آرام گرفته «ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ...» به سوی من برگرد من پروردگار توأم «راضِیَةً مَرْضِیَّةً...» تو از من راضی، من از تو راضی.
دقت کنید ببینید انسان کیست! تنها موجودی که در عالم ماده و طبیعت هست و در عین حال که همه قوا و استعداد و امکانات عالم ماده را دارد و میتواند آنها را مهار و مدیریت کند و تسخیر کند در عین حال میتواند به اوج معنویت برسد که مرحله نفس مطمئنه است. به آنجا برسد که از الله خداوند راضی باشد و خداوند از او راضی باشد تنها موجود آن انسان کامل است که امانت آسمان و زمین را، در واقع امانت اسماء را که آسمان و زمین نتوانستند بفهمند و بپذیرند او فهمید و پذیرفت. این که خداوند میفرماید ما اسماء و حقایق را بر فرشتهها عرضه کردیم نتوانستند حمل کنند، امانت را به زمین و آسمانها حمل کردیم، عرضه کردیم، ابا کردند تن درندادند. چون آسمان و زمین در برابر انسان میآید فقط به معنای زمین و آسمان نیست بلکه کل موجودات این عالم است هیچ کدام نتوانستند تن بدهند و بپذیرند خب کسی میتواند خلیفه خدا بشود و این امانت را بپذیرد که هم حامل همه آن اسماء بتواند باشد و در عین حال که در عالم ماده است معنوی باشد. سعی میکنیم به تفاوت آیه "خلافت" انسان و این آیه "امانت" که آیا این امانت همان چیزی است که انسان را به خلافت رساند یا نه؟ و تفاوت آیه خلافت و آیه امانت دقیقاً چیست؟ نسبت این دوتا آیه با هم چیست؟
توضیحاتی در قرآن کریم در مورد معرفی شیطان به انسان آمده، چون ما مدام اسم شیطان را میشنویم او را لعن میکنیم ولی گاهی خیلی شناخت و ارزیابی درستی یا نسبتاً درستی از این موجود و عوامل او و این که چگونه ما را به عوامل خودش تبدیل میکند نداریم.
اولاً قرآن کریم منشأ خصومت و حسادت این موجود را با انسان برای ما بیان کرد و این که این دشمنی مخصوص حضرت آدم نیست دشمنی با خلافت انسان برای خداست. دشمنی با رشد و تکامل انسان است. بنابراین دشمن کل بشریت تا ابد هست. قران هم تصریح میفرماید که شیطان دشمن شماست، دشمن خدا دشمن شماست، دشمن شما دشمن خداست «... عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ ...» (ممتحنه/ 1)؛ و این که طرد شیطان از
محضر و بارگاه الهی، با این که این موجود عابد بود طرد او بخاطر استکبار او در برابر انسان بود و در واقع خدای متعال در دفاع از حرمت و کرامت انسان و خلیفهالله شیطان را طرد کرده و اما به او فرصت داده که او از یک طرُقی وارد گفتگوی ذهنی و قلبی با بشر بشود و برای فریب دادن انسان و پچ پچ کردن و وسوسه او تلاش خودش را بکند اما بدون اجازه انسان، به زور نمیتواند بر انسان مسلط بشود و همینطور در عالم تکوین دخالتی ندارد فقط آنجایی که تأثیرگذار است آن هم با همکاری و وسوسهپذیری خود ما در حوزه رفتار انسانی است اگر ما خودمان تن به ولایت او بدهیم و در حزب شیطان ثبتنام کنیم بر ما ولایت پیدا میکند زبان ما زبان او میشود و دست ما دست او، چشم ما چشم او و کمکم جزو شیاطین انس و انسانهای شیطان صفت و شیطان میشویم. همانطور که قرآن میفرماید اگر جزو حزبالله باشد و تسلیم ولایت الهی باشید و با انتخاب خودتان در آن مسیر حرکت کنید میشوید حزبالله و دست شما دست خدا و چشم شما چشم خدا و زبانتان زبان خدا میشود. قرآن کریم شیطان را به ما معرفی کرده است که ما او را بشناسیم و این که چگونه با ما وارد تعامل میشود و چگونه در ما اثر میگذارد گاهی بدون این که ما توجه داشته باشیم. بنایش در این است که ما صلاحیت خلیفهاللهی را از دست بدهیم و نتوانیم این صلاحیت را حفظ کنیم یا ارتقاء کنیم و به او برسیم و یا اگر توانستیم بخشی از این صلاحیتها را به دست آوردیم بتوانیم آنها را حفظ کنیم و بتوانیم رشدیافته از این عالم برویم. تمام هدف این است که ما اینجا در برابر او خضوع کنیم شکست بخوریم و به ما اثبات کند و شما ارزش این که من به شما سجده کنم نداشتید و ندارید بلکه شما هستید که به من سجده کردید و باید میکردید! یعنی هدف این است که ما حتی کافر و بیدین از دنیا برویم مثل یک آدم ماتریالیست و شکاک. حتی بعد از یک عمر انجام مناسک مذهبی ظواهر مذهبی، چنان که خود شیطان قران میفرماید مذهبی بوده، شیطان نه ماتریالیست بوده، مستکبر بود، کافر بود در عین این که عابد بود! هزاران سال عبادت دارد میشود هم عبادت کنی و هم کافر باشی چون مستکبری. خودمرکزبین باشی! همین گرفتاری را الان همه ما داریم. و لذا حتی تا دم مرگ دست از سر ما برنمیدارد این را به ما گفتهاند لذا میگویند کسی که دارد از دنیا میرود و محتضر است تا میتوانید بالای سرش شهادتین را به شکلهای مختلف به او بگویید و تکرار کنید یا اگر بتواند خودش بگوید، یعنی تلقین کنید که این کلمات و مفاهیم در ذهنش باشد و این عالم را ترک کند. این که در قرآن میفرماید عاقبت بخیر یا این که قرآن میفرماید که دعا کنید که ما مسلم و مسلمان از این دنیا برویم. گاهی ما میگوییم خب وقتی ما مسلمان هستیم طبیعی است که مسلمان میمیریم، در حالی که در موقع مرگ ما همانی که حقیقتاً هستیم و در طول زندگی نهایتاً بودیم از این عالم میرویم بسا ظواهر و مناسک مذهبی هست اما مسلمان و تسلیم در برابر حق نیستیم.
اما قرآن به ما شیوههایی را آموزش میدهد و اشاره میکند که حواستان باشد که شیطان چگونه روی شما عملیات میکند که گاهی ما خیلی اوقات اکثراً متوجه نمیشویم که این یک موجود بیگانه و غیر خودی است و این یک دشمن است که دارد از طریق توهمات، تخیل، از طریق خطورات ذهنی و قلبی من، دارد روی من کار میکند و من دارم با او همراهی میکنم.
یکی از آیاتی که در شیطانشناسی خیلی مهم و شفاف است این است که میفرماید که شیطان چگونه علم شما را به جهل تبدیل میکند یعنی با این که یک چیزهایی را میدانید و در ذهن شما هست و میتوانید تدریس کنید، بیان کنید و بگویید اما در واقع، اینها جزو معلومات و دانستهها و یقینیات انسان نباشد. یعنی بنده همین حرفهایی که میزنم این بحثهای روایی و قرآنی را میگویم ممکن است خوب هم بگویم اما قلب من اینها را باور نکرده باشد و تسلیم نشده باشد و یا اگر هم شده، به تدریج نسبت به اینها سست بشوم و کمکم شکاک و بیاعتقاد و کافر از دنیا بروم. تقریباً همه ما ظالم از دنیا میرویم اما کافر از دنیا رفتن یک چیز دیگر است.
قرآن میفرماید یکی از روشهای شیطان و شیطانی این است که باورها و جهانبینی باطل و نادرست را، انسانشناسی نادرست، هستیشناسی نادرست را، خداشناسی غلط و باورهای باطل را برای شما تزئین و آرایش میکند. تخصص شیطان، گریم است! بهترین گریمور تاریخ بشر و تاریخ حیات است. یکی از مهمترین و مؤثرترین روشهای این موجود، در قرآن میفرماید ایمان را کمکم از صفحه قلب ما بیرون میریزد و به جای آن پندارها و عقاید و توهمات باطل و اندیشههای بیاساس و نادرست را وارد قلب ما و کمکم ذهن و زبان ما میکند این است که، میفرماید شما یک چیزهایی را میدانید و بعد از آن که شما دانستهاید و مسیر برای شما روشن شده، مشکل ذهنی و نظری دیگر ندارید و برای آن میتوانید ساعتها استدلال و بحث کنید، حتی کردید، در عین حال، کسانی که بعد از آن که خودشان مسئله را فهمیدند و در عمل به آن حق که میدانند که حق است پشت میکنند. وقتی ما به این درد گرفتار میشویم در واقع چه اتفاقی دارد در ما میافتد؟ میفرماید این است که شیطان میآید اعمال فاسد و کثیف را توجیه میکند راه توجیه کردن را به ما یاد میدهد و به ما آموزش میدهد این که چگونه باورها و عقاید نادرست را درست توجیه و تعبیر کنیم. یعنی اعمال و عقاید نادرست را برای ما درست جلوه میدهد و تلاش میکند و به ما کمک میکند که یک عمل پلیدی را که داریم انجام میدهیم برای ما پاک به تصویر بکشد و اول کلاه خودمان را برداریم و بعد به بقیه بگوییم. و دیگر این که میفرماید آرزوها و توهمات، آرزوهای خیلی طولانی و یک چشمانداز رؤیایی که در ذهن اینها و قلب ما ایجاد میکند که ما فکر میکنیم اگر این کار را بکنیم بعد چه میشود؟ فکر میکنیم قرار است ما هزار سال دیگر اینجا باشیم تا ابتد هستیم در حالی که ممکن است چند ماه دیگر و چند سال دیگر بیشتر نیستیم. به کمک ما زشت را زیبا جلوه میدهد و یک چیزهایی را در ذهن ما به واقعیت اضافه میکند و شکل واقعی را دگرگون میکند. طوری میشود که ما پدیدهها و واقعیتهایی که شمای مؤمن میبینید بنده هم که اهل فساد هستم همان را میبینم اما تو یک تفسیر میکنی و من هم یک تفسیر نادرست و غیر واقعبینانه میکنم چون برای من تزئین شده است. چرا؟ چون من خواستهها، منافع و هوسهای خودم را با این اندیشه و این عمل داخل کردم و چون میخواهم به هدف خودم برسم اصلاً کاری ندارم ممکن است من با گفتن یک لاالهالاالله به هدف شیطانیام برسم. چون اینجا هدف اصلی دانستن و تمکین در برابر کلمه توحید و اخلاق و فضیلت و اصلاح نیست من دنبال یک چیز دیگری هستم و قرار است بد را خوب و خوب را بد ببینم! بنابراین هدف من مطلق بشود همه چیز از جمله دین و مذهب وسیله میشود تا من بتوانم آن پروژه پلیدی که دارم پاک تعریف کنم، پاک نشان بدهم و به دیگران هم همینطور ارائه بدهم. کسانی که بعد از این که مسائل را خودشان فهمیدند میدانند و در خلوت میفهمند که چه چیزی درست است و چه چیزی درست است و چه نادرست است؟ چه کسی حق و چه کسی باطل است؟ هدایت برای او روشن شده، اما التزام عملی ندارد نمیخواهد، میگوید من اصلاً دنبال حق نیستم و هدایت نمیخواهم من به دنبال هوسهای خودم هستم من میخواهم انتقام بگیرم، من میخواهم مشهور بشوم لیست بشوم، من میخواهم به هر قیمتی سرمایهار بشوم، من میخواهم به شهرت و قدرت برسم. هدف من آن است نه حق و هدایت! لذا به حقی که آن را قبلاً میدانستم پشت میکنم و خودم آنها را به بقیه میگفتم. قرآن میفرماید کسی که اینطوری عمل کنند و بیصداقتی نشان بدهند شیطان میفهمد این طعمه خوبی است و وارد عمل میشود و شیطان شروع میکند کثافتکاریها، کردارهای نادرست را، پروژههای بد و غلط را، رفتار بد و نقشههای بد را، و همینطور عقاید و ایدههای زشت و باطل را، در ذهن اینها گریم و زیباسازی میکند و بعد هم آرزوهای طولانی که حالا وقت زیاد است این کار را میکنی بعد آن میشود و... اصلاً حواسش نیست که چند سالش هست؟ چه وضعیتی است؟ چه خطراتی است؟ اصلاً چه کسی به تو گفته تو تا 24 ساعت دیگر هستی؟ نیستی؟ آرزوهایی که به معنی برنامهریزی نیست. ببینید باید یک تفکیکی بکنیم بین برنامهریزی و آرزوپردازی. برنامهریزی به نام تدبیر یک امر درستی است و واجب و لازم است هم به لحاظ معاش و هم معاد. تدبیر یکی از شرایط زندگی ایمانی است یعنی با عقلانیت برنامهریزی کردن، آینده کوتاه مدت و درازمدت را دیدن. اما یک چیز دیگری به نام آمال داریم. آمال یعنی آرزوهایی که همه بر اساس توهم و باد هواست یعنی یک چیزهایی را هوس کردیم، یک کینههایی، یک خواستههایی، بر اساس آنها توی ذهنمان یک تخیلات و یک چیزهایی را میبافیم و یک آینده عجیب و غریبی را تصور میکنیم که هیچ واقعیتی ندارد اما ما کمکم آن را واقعی میبینیم. بنابراین قرآن میفرماید کار شیطان واقعی نشان دادن امور غیر واقعی، و غیر واقعی نشان دادن امور واقعی. یعنی شیطان قدرت واقعبینی را با کمک خودمان از ما میگیرد. وقتی ما خودمان نشان میدهیم مریض هستیم قدرت واقعبینی را به کمک خود ما از ما سلب میکند. درست را نادرست و نادرست را درست نشان میدهد و جلوه میدهد. چون زمینه آن را در ما دیده که ما مشکل فهم نداریم ما مسئله را فهمیدیم اما تصمیم دیگری داریم. قرآن میفرماید وقتی شیطان چنین زمینهای را در شما میبیند کمکم وارد عمل میشود و با شما تعامل میکند یک طوری که با همدیگر برد – برد داشته باشید. میگوید تو را به هوسهایت میرسانیم و تو هم خلاصه با این پروژه همراهی کن و کمکم میرویم. فکر میکنیم که ما خودمان هم این راه را نشستیم به تنهایی تشخیص دادیم و تصمیم گرفتیم و توضیح دادیم. این تعبیر تزئین خیلی تعبیر مهمی است یعنی زشتیها زشت هستند چرا ما سراغ زشتیها میرویم برای این که آنها را توجیه میکنیم. چرا آنها را توجیه میکنیم؟ برای این که اینها گریم و تزئین میشود. شما ببینید ما همه کارهای نادرستی که میکنیم اسمهای خوب و درست روی آنها میگذاریم. هیچ کس هیچ جنایتی نمیکند الا این که یک اسم خوب و یک برچسب زیبا روی آن میزند. هرکس میخواهد به حقوق بشر تجاوز و ظلم بکند یک عنوان حقوق بشری روی آن میگذارد. هم خود ما، من الآن به هرکسی بخواهم سر کینه یا هوسهای شخصی صدمه بزنم یا تحویلش بگیرم اسمهای خوبی روی آن میگذارم شما هم همینطور هستید همه مان همینطور هستیم. میخواهم پارتیبازی کنم اسم آن را کشف استعداد میگذارم! میخواهم رشوه بگیرم اسم آن را هدیه میگذارم! میخواهم فاضلنمایی کنم که بگویم ما دانشمند هستیم و خیلی روشنفکر و خیلی مُلاییم اسم آن را نشر علم میگذاریم که من دارم زکات علمم را میدهم! خودمان میفهمیم که ما مریض هستیم هدف من آنها نیست آنها اگر هدف و ارزش اصلی باشد روشهای آن فرق میکند دیگر اینطوری حرف نمیزنی آنجا نمیروی و اینجا میروی ولی همان اسم باید روی آن بخورد. چرا؟ برای این که خداوند فطرت ما را، انسان را طوری آفریده که ما از باورهای نادرست و باطل فرار میکنیم. هرگز راست حسینی هیچ کس سراغ هیچ باطلی نمیرود و ظالمترین ظالمها نام عادلانه با برچسب عدالت روی کارشان میگذارند و عملیات میکنند. کشورهای فاسد جهانی میخواهند کشورهای دیگر را اشغال کنند و غارت کنند اسم آن را مبارزه با تروریم! بجنگد اسم آن را دفاع از صلح میگذارد! بمب اتم میاندازند و مصرف میکنند میگویند ما بمب اتم توی ژاپن زدیم برای پایان جنگ، برای صلح! شکنجه میکنند میگویند برای دفاع از جان مردم بیگناه که هدف ترور قرار نگیرند. کودتا میکنند میگویند میخواهیم دموکراسی برقرار کنیم. زن را به ذلّت و فحشا و حقارت میکشانند اسم آن را آزادی زن میگذارند! خانواده را متلاشی میکنند اسم آن را آموزش اخلاق جنسی و... میگذارند. به هر صورت هیچ کس روی کارش اسم بد نمیگذارد. دزد هم که دزدی می کند از او بپرسید که چرا دزدی کردی؟ میگوید این دزدی نیست این حق من است حقم را خوردند دارم برمیدارم. کسی که اختلاس کرده بگویی این کار تو اختلاس است میگوید نه، من مظلوم واقع شدم این سهم من است.! هیچ کس را پیدا نمیکنید که صریح بگوید این کار نادرست و زشتی است و به همین دلیل دارم آن ر انجام میدهم! ما احتیاج داریم توجیه کنیم. شیطان مهارت فوقالعاده دارد که کمک کند دستگاه توجیه ما را فعال کند. خداوند ما را بطور فطری طوری آفریده که بگوییم از ظلم بدمان میآید واقعاً هم بدمان میآید مخصوصاً اگر به ما ظلم بشود این دسیسه و وسوسه شیطان است. نقطه مقابل حقیقت را هم زیبا نشان میدهد یعنی میگوید حقیقت زیباست نقطه مقابل آم هم زشت نیست از یک زاویه دیگر نگاه کن قشنگ است این هم میتواند درست باشد. این از یک زاویه نگاه میکند حق است، این یک قرائت است آن یک قرائت است. این درست است آن هم درست است! او این سبک را دوست زندگی کند تو هم این سبک را دوست داری زندگی کنی. دگرباشی است! دگراندیشی است شما با این اسمها میبینید کثیفترین ظلمها و گناهان ما توجیه میشود تحت عنوان انسانی بودن، طبیعی بودن، حقوق بشر و از این قبیل. در جوامع مذهبی هم با انواع مذهبی توجیه میشود. پس این تعبیر که تسویل یا تزیین خداوند در قرآن در مورد شیطان ذکر میکند چرا اینها را به ما گزارش میدهد؟ دارد میگوید با روش و تاکتیک دشمنتان آشنا شوید. آن لحظهای که شما فهمیدید حق با کیست و حق چیست و حقوق کجاست فهمیدید ولی شروع کردی به بازی درآوردن بخاطر منافع خودت، به خاطر این که بنده با شما کینه دارم یا با فلانی علاقه شخصی دارم یا برای خودم فلان چیز را میخواهم شروع کردم به استکبار و ایستادن جلوی حقی که فهمیدم حق است در مسائل نظری، تئوریک، سیاسی، در مسائل شخصی اقتصادی، بازار، مسائل خانواده، اختلافات و... از این لحظه به بعد شیطان به ما کمک میکند که چطوری روی کارهای مختلف برچسب بزن. کار درست آن طرف را برچسب نادرست بزن و کار نادرست خودت را چطوری میتوانی برچسب درست بزنی؟ کمکم هم القاء میکند و خودتان هم کمکم باورمان میآید. یک مرتبه می بینید یک آدم صالحی 20 سال بعد، نه این که فاسد است بلکه مفسد است. چه انقلابیهای فداکاری که به انسانهای فاسد و دیکتاتور تبدیل شدند و چه مجاهدان و مدافعان عدالت که بعد خودشان ظالم و مستکبر و آدمکش و حقکش شدند. چه آدمهایی چه میگفتند و چطوری زندگی میکرد حالا میبینید چه میگوید و چطوری زندگی میکند، عکس آن هم همینطور گاهی میشود. خداوند میفرماید حواستان باشد این شیطان آرایشگر فوقالعاده ماهری است کالاهای بنجل و نامرغوبی دارد کرم افتاده روی گناهان، افکار باطل و عقاید نادرست، ولی چنان اینها را بستهبندی میکند زیبا و جذاب و مشتریپسند اینها را ارائه میکند که اگر شما دنبال حق نباشید یک ذره مرض داشته باشید و بخواهید خودت اینها را باور کنی و فریب بخوری میخوری. سریع فریب میخوری و بازی میخوری. خب قرآن میفرماید وقتی قوم سبا جلوی خورشید سجده میکنند خودشان میفهمند که این نمیتواند خالق و رب عالم باشد با دوتا سؤال ساده فطری میدانستند ولی آرایش میشد میگفتند نه، منظور این و این است! شما فکر میکنید بتپرستی و شرک هم زمان پیامبر(ص) و هم همین الآن، خودشان میگویند ما این چوبها را میپرستیم و این چوبها خالق ماست؟ این را نمیگویند توجیه میکند. الآن یک عالمه کتاب به نفع بتپرستی در توجیه فلسفه شرک و فلسفه بتپرستی، نیایش نمادها و مجسمهها و اینها، توتن و از این قبیل، یک عالمه کتاب و فیلم در توجیه درست بودن مفاسد جنسی و اخلاقی است که زنا، لواط و... اینها را اول میگفتند که جرم نیست گناه است بعد گفتند گناه هم نیست گناه است یعنی مجازات اجتماعی و مدنی نباید داشته باشد وقتی میگویند جرم نیست یعنی اینجا کسی حق ندارد برخورد قانونی بکند. بله گناه هست و بعداً اگر خدایی و قیامتی بود حساب آن با خداست. بعد گفتند نه گناه هم نیست یک انحراف فلان است بعد گفتند نه گناه است نه انحراف است این بیماری است بیمار باید معالجه شود نه این که تنبیه و مجازات بشود نه اینجا و نه آگر آخرتی هست بعداً. کمکم الآن دارند میگویند نه بیماری است نه جرم است، نه گناه است نه انحراف است، هیچی نیست! یک سبک زندگی است! هرکسی هر طوری درست میداند لذت میبرد و منافعی در آن میبیند حق دارد کسی حق ندارد بگوید چه چیزی منکر است و چه چیزی معروف است! هرکسی برای خودش معروف و منکر دارد و بعد توجیه. یعنی یک عالمه کتاب و فیلم میسازند توجیهات حقوق بشری، توجیه روانشناختی، جامعهشناختی، توجیه هورمونی و از این قبیل. برای تمام ظلمها و گناهان این کار را میکنند. الان در تمام جهان ربا چطوری توجیه میشود؟ اسم آن را ربا نمیگذارد اسم آن را ظلم اقتصادی و استثمار نمیگذارند برای تمام مفاسد اسمهای خوب طراحی شده و به کمک شیطان این کار میشود و الا قوم موسی نمیدانستند این گوساله خدا نیست و در برابر گوساله نباید پرستش و عبادت کرد؟ چرا میدانستند ولی برایت توضیح میدادند و توجیه میکردند! همین الآن همه کارهای نادرستی که من و تو میکنیم من خودم برای هر کارم چندتا توجیه دارم. مثلاً از یک کسی عصبانی می شوم ولو به حق، ولی واکنش نادرست نشان میدهم خودم میفهمم این واکنش درست نیست بنده باید اعصاب و رفتار خودم را کنترل کنم بعد شروع میکنم به توجیه که نه، کار من به این دلیل درست بود با این که میدانم درست نیست از یک مسئله شخصی شروع میشود تا کل مسائل اجتماعی و بینالمللی. این یک توضیح که به اَشکال مختلف خداوند در این باب داده است و اگر بخواهیم روششناسی شیطان و شیاطین را طبق توضیح قرآن بدانیم ظاهراً در دشمنی با انسان اینها طبقهبندی و رتبهبندی شده است اولین و اساسی ترین هدف او این است که ایمان ما را از ما بگیرد و ما علناً و صراحتاً اعلام کفر کنیم و بگوییم ما اصلاً هیچی را قبول نداریم! و دقیقاً برویم عین کفار باشیم. این هدف اصلی شیطان است. ارتداد ما، بازگشت از اول و یک نخ باریک بین ما و خدا نماند. اگر در آن نتوانست دیگر صفر یا صد نمیگوید. بلکه میگوید گام به گام، یعنی میلیمتر به میلیمتر ما را امتحان میکند و همینطور به عقب میرود تا کسانی بتوانند آن را کنترل کنند.
روشهای شیطان که باز در قرآن به آن اشاره شده که از طریق همین برچسب خوب روی فکر بد برچسب بد روی عقیده درست گذاشتن است یکیاش این است که ما در عقاید توحیدی و باورهای اسلامی تردید کنیم. چرا نوع عقاید مهم است؟ بعضیها میگویند نوع عقیده مهم نیست اخلاق و رفتارت مهم است، اولاً اخلاق فقط رفتار بیرونی و آداب اجتماعی نیست. آداب اجتماعی یکی از ظهورات اخلاق است. اخلاق در واقع امر باطنی است. این که اخلاق خوب یا بد است با نوع عقاید و جهانبینی ارتباط پیدا میکند. مثلاً حرص بد است حالا بنده حریص هستم جنابعالی میخواهید من را متقاعد کنید که حریص نباش. بنده خشن هستم میخواهید من را متقاعد کنید خشن نباش. از شما میپرسم چرا من نباید حریص و خشن باشم چه توضیحی میدهید؟ نمیتوانی بگویی همینطوری! یا چون من میگویم! نه، باید من را متقاعد کنی و من متقاعد بشوم که چرا من حریص نباشم چون پشت این حرص و خشونت من یک جهانبینی است و آن این است که اینجا شیرتویشیر است و مسابقه خشونت است اگر من حرص نزنم و اگر با دیگران خشن نباشم سهم من را میخورند من این وسط له و نابود میشوم و شکست میخورم و همه چیز را از دست میدهم. خب این یک جهانبینی است ما این را نمیگوییم ولی داریم
یک انسانشناسی نادرستی هم من اینجا دارم و آن این است که انسان، انسان است و قاپیدن لقمه بقیه و پس زدن بقیه، بیشتر و محترمتر بودن از بقیه. این میشود هدف من، وقتی هدف من این شد آن وقت اخلاق در من بوجود میآید و تقویت میشود وقتی اخلاق و حرص و خشونت در من تقویت شد در اخلاق فردی و اجتماعی من اثر میگذارد، کنش و واکنشها و اعمال من سراسر حرص و خشونت میشود. بنابراین این که یک عده میگویند عقیده مهم نیست اخلاق مهم است یا اخلاق مهم نیست عمل مهم است! اصلاً این سهتا امکان تفکیک از هم ندارند. مهم نیست عقیدهتان چیست با هر عقیده و دینی و مذهب بیدینی آدم خوبی باش. اصلاً خوب بودن یعنی چی؟ اگر منظورتان این است که به تو خدمت کرده یا به یک عدهای یک منافعی داده این برای خوب بودن کافی نیست. ما قبلاً اشاره کردیم که متفکران اسلامی خوب و بد بودن و حسن و قبح را به فعلی و فاعلی تقسیم میکنند. ممکن است این فعل و عمل، عمل خوبی باشد اما آن فاعل و خودش که دارد این کار را میکند هدف، هدف بدی است آدم بدی است. یکسری خدمات و اصلاحات انجام میدهد این عمل، عمل خوبی است اما پشت آن یک هدف بدی است پشت آن یک آدم بد است. این خیریه و اصلاحات مختصر را انجام میدهد برای این که به یک هدف شیطانی برسد میخواهد سوارت بشود و تو را غارت کند استکبار و استعمار، استثمار و استبداد همه همینطور عمل میکنند. هیچ کس نمیگوید من بدم و به شما هم هیچ خدمتی نمیکنم! میآید واقعاً یک خدماتی هم میکند مثلاً آمریکا و شوروی سابق هرکجا را که میرفتند این طوری نبود که هیچ خدمتی نکنند یک اصلاحاتی، خدماتی میکردند. رژیم پهلوی کارهایی کرد مگر کسی گفته نکرد؟ اما به این ملت چه داد و چه گرفت؟ دوتا داد و هزارتا گرفت و تحویل خودشان و اربابشان دادند. پس یک بده بستانی بطور طبیعی قهری است همه دارند و انجام میدهند.
پس این که چرا عقاید مهم هستند؟ چون عقاید هستند که انسان را میسازند از دل عقاید است که اخلاق بیرون میآید از دل اخلاق است که اعمال ما بیرون میآید. اگر هدف آفرینش انسان که کمال و تکامل اوست، خلیفهالله شدن اوست، قرآن فرمود این روش آن بندگی خداست، شناخت خداوند و اعتماد به او و حرکت به فرمان او و به سوی اوست. خب روشن میشود که چرا شیطان تلاش میکند باورهای ما را با کمک و وادادگی خود ما خراب کند؟ چون وقتی باورهای ما خراب شد نگاه توحید، نبوت، معاد، عدل، امامت و... آن وقت ارزش و ضدارزش در ذهن ما کلاً جابجا میشود تغییر میکند و مبهم میشود لذا هدف را گم میکنیم. لذا اولین هدف این است که ما را از مسیر خارج کند یعنی به هدف کافر کند به خداوند. وقتی این کفر که ارتباط ما را با خداوند قطع میکند پیدا بشود دیگر به هدفش رسیده و ما سقوط کردیم ممکن است همین قدم اول به هدفش نرسد، بعضیها هم همان ابتدا میرسند به بعضیها هم نمیرسد شروع میکند با ما به ور رفتن! از زوایای مختلف قرآن میفرماید شیطان و ایادی او شما را میبینند «... یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُه...ُ» (اعراف/ 27)؛او دارد شما را میبیند، آنها میبینند و شما او را نمیبینید. هدف نهایی او روشن است شروع میکند انواع و اقسام نقشههای مقدماتی را اجرا میکند یکیاش این است که میخواهد ما را وادار کند و آلوده کند اول به ظلمها و گناهان کوچک که ما آنها را عادیسازی کنیم توجیه کنیم کمکم به سمت گناهان بزرگ برویم. یعنی خود قرآن به «خطوات شیطان» تعبیر میکند یعنی به گامهای شیطان. شیطان گام به گام عمل میکند قرآن میفرماید سیاست گام به گام دارد. یک مرتبه نمیآید به یک آدم درست یک فعل کثیف را همان اول پیشنهاد کند میداند این پس میزند یا مقاومت میکند. از صد ما را به 99 و 98 و 97 میکشاند! وقتی با او میرویم یک مرتبه میبینیم به صفر و زیر صفر رفتیم! معمولاً ما همینطوری آلوده میشویم. اول طرف بیاید به من بگوید که بیا اختلاس کن و رشوه بگیر میگویم نه. اول میآید شروع میکند میگوید شما این همه زحمت کشیدی، میگویم راست میگوید. قدم بعدی چند وقت بعد، میگوید آقا بیتالمال یک اقیانوس است حالا یک گوشهای از آن را شما بردار. قدم بعد فلانی و فلانی این ها خوردند چه فرقی میکند من بخورم یا نخورم؟ این مشکلات زندگی را داری اینها درست است؟ همینطوری یک دفعه میبینید یک آدم ضد اختلاس، خودش اختلاسچی میشود! میبینید یک انقلابی خودش ضد انقلاب میشود. یک آدم ضد استکباری خودش مستکبر میشود.
قران میفرماید به تدریج شما را به انحرافات فکری و توجیهات زبانی و گناهان عملی کمکم آلوده میکند بعد کمکم میبینیم که ارتباط ما با خداوند ضعیف و بعد قطع میشود. بعد کمکم میبینید که اعتقاد به خدا که اساس سعادت است از صفحه دل ما کمرنگ و کمرنگتر میشود تا اصلاً محو شده و فقط اسم آن باقی است! خودش دیگر هیچی نیست. از این به بعد ما بطور کامل در اختیار دشمن خودمان که دشمن خداست قرار گرفتیم. ما بیپناهیم و در دام او هستیم ما طعمه او شدیم و به هر سمتی هم که میخواهد ما را میکشاند. یعنی یک وقت میبینید من هر تصمیمی میگیرم شیطانی است هر حرفی میزنم شیطانی است و علیه کمال خودم و علیه انسانهای دیگر است. میشویم سرباز شیطان جُند و حزبالشیطان؛و او فرمان میدهد و ولیّ ما میشود! اولیای ما شیاطین میشوند ما را دارد سرپرستی میکند و ما خودمان به او تن دادیم یعنی با علاقه از او اطاعت میکنیم. چون یک لذتی هم این وسط به ما برسد. اینها را خداوند صریح در قرآن میفرماید. بعد هم برای این که به ما بفهماند که شیطان از کنترل ما خارج نشده میفرماید ما این شرایط را میدانیم و ما اجازه دادیم و داریم به شما خبر میدهیم آگاه باشید و آزاد هم هستید که انتخاب بکنید اما بدانید چی به چی است؟ میفرماید: « ... إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ» (احقاف/ 27)؛ کسانی که اولاً خودشان ایمان را پس میزنند پس شروع سقوط از طرف خودتان است. آنهایی که میفهمند چیست ولی تن نمیدهند اینها از این به بعد تحت ولایت شیاطین قرار میگیرند. ما هم در جریان هستیم به لحاظ تکوینی هم این قانون الهی است ما خودمان این سنت را گذاشتیم ما شیاطین را ولیّ و اولیای کسانی قرار میدهیم که ایمان نمیآورند میفهمد و تن به حقیقت نمیدهد. وقتی نشان میدهی که مریض هستی، سنت ما این است که تو تحت ولایت شیاطین قرار بگیری، آنها رهبران و معشوق و هدفتان میشوند! آنها فرمانده شماها میشوند. این خیلی مهم است. خداوند این را به خودش مستند میگوید و میگوید این قانون الهی است. آن وقت اگر لا یُؤْمِنُونَ؛ ما خودمان جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ، ما این کار را میکنیم شما بروید، خودتان شروع کردید و نتیجه عملیاش را ببینید همانطور که اگر خودت را از آن بوم بیندازی ما پای تو را میشکنیم یعنی شکسته قرار میدهیم یعنی این، نتیجه آن است. آنجا هم همینطور است. وقتی میفهمی و تن نمیدهی ایمان نمیآوری و لجبازی میکنی، خب ما چه میکنیم؟ نتیجه تکوینی آن این است که تحت ولایت شیاطین قرار میگیری و توی جبهه آنها میروی! آدم آنها میشوی. همین افکار نادرست و مملو از شرک و کفر، اینها بالاخره افکار ماست یا اندیشههای شیطانی است؟ اینها وسوسههای اوست یا تولیدات ذهن خود ماست؟ هر دویش است. یعنی اینها در عرض هم نیست که یا ما یا شیطان! یا ما یا فرشته! اینها در طول هم است. ما چراغ سبز میدهیم قدم اول را برمیداریم او مشارکت میکند ما میپذیریم جلوتر میرویم باز او جلوتر میآید همینطور تا کمکم یکی میشویم. بنابراین تعبیر «لا یُؤْمِنُونَ» ایمان نمیآورند معلوم میشود که ایمان آوردن یک عمل اختیاری است نه یک عمل قهری و طبیعی. چون اگر ایمان آوردن دست خود من نباشد چرا کفر و ایماننیاوردن من جرم تلقی شود؟ اگر فرضاً این باشد که من هر مسئلهای را پرسیدم، تحقیق کردم، اندیشیدم متقاعد نشدم نفهمیدم متوجه نشدم که چرا باید قبول کنم قیامت هست؟ اگر من به اینجا رسیدم این کفر نیست این جهل است. این شک است. این عناد و لجاجت نیست این را به من نمیگویند لا یُؤْمِنُونَ! من جزو لا یُؤْمِنُونَ نیستم اما جزو لایعقلون هستم. ایمان اینطوری نیست که من نفهمیدم ولی جبراً باید ایمان میآوردم! نه. باید مسئله روشن بشود. خب بعد از این که روشن شد حالا یا ایمان میآورم یا ایمان نمیآورم یعنی بعد از آگاهی و ابلاغ است که انسانها به مؤمن و کافر و منافق تقسیم میشوند تا قبلش همه یکی هستیم ما جاهل و مستضعف هستیم. حالا یا قاصر یا مقصر. ولی نفهمیدیم. ولی از لحظهای که فهمیدیم حالا میگوید یُؤْمِنُونَ یا لا یُؤْمِنُونَ. حالا حرف درست و نادرست را فهمیدی که چیست قبول داری یا نداری؟ تن میدهی یا نه؟ وقتی تن نمیدهی لا یُؤْمِنُونَ، آن وقت خدا از اینجا میگوید نتیجه تکوینی آن این است که شیطان سوارت میشود و در جبهه باطل قرار میگیری و به خودت و دیگران در دنیا و آخرت یا هر دویش یا یکیاش صدمه میزنی و چوبش را میخوری. بنابراین این عقیده نادرست که حالا بعد از این لجبازی در ذهن خودت بوجود آمد دیگر همینطوری کمکم تا آخر میروی، ایدئولوژی درست میکنی، دستگاه رسانه و توجیه راه میاندازی و از این قبیل. این هم مستند به من یعنی خودت است و هم مستند به شیطان است چون این محصول یک تعامل است و اینها در طول هم هستند. ضمن این که قرآن در آیات دیگر میفرماید که اینطور نیست که نفهمی بلکه ما همواره نشانههایی گذاشتیم که اگر تو بخواهی و صادق باشی میتوانی بفهمی که چه چیزی وسوسه شیطان است و از بیرون دارد به تو القاء میشود و چه چیزی هوسهای شخصی خودت و ضعفهای خودت هست حتی این دوتا را میتوانی از هم تفکیک کنی و میتوانی بفهمی از کجا به بعد کار خود توست یعنی تا کجا زمینهسازی شیطان است ولی آن لحظهای که باید تصمیم نهایی را بگیری، از این به بعد دیگر خودت هستی و دیگر وسوسه شیطان نیست. شیطان برای من نمیتواند تصمیم بگیرد، شیطان روی ذهن من و تو کار میکند که ما تصمیم نادرست را بگیریم اما تصمیم را ما میگیریم. بنابراین میشود تفکیک کرد اندیشه یا عمل نادرست به دو جزء، آن بخشی که شیطان از بیرون که میگوییم نه این که بیرون از جسم ما، بلکه شیطان در درون ما دارد عمل میکند از طرف موجودی که «من» نیست و آن چیزی که «من» است. یعنی هوس خود من، نفسانیت من و القائات و وسوسههایش شیطانی. میتوانی تشخیص بدهی که او دائم دارد در ذهن پمپاژ میکند و به من کمک میکند که چطوری یک کنش یا واکنش نادرست انجام بدهم همه اینها هست اما از یک لحظه دیگر هست که من خودم میدانم که واقعاً من دارم تصمیم میگیرم. لحظه نهایی این مستند به من است و نمیشود گفت که شیطان به من چیزی را تحمیل کرد! نه، شیطان به من چیزی را نمیتواند تحمیل کند. لذا در بعضی از روایات داریم که وقتی شیطان از طرف انسان مقاومت ببیند، میبیند مدام دعوت میکند ولی این تن نمیدهد منصرف میشود سراغ یک نقشه و طرح دیگری میرود. اما آن چیزی که مربوط به هوسهای خود ماست و ریشه در غرایز خود ما هم دارد ول نمیکند! مثلاً غریزه شهوت داریم، غریزه خشم و غضب داریم حتی اگر شیطان وسوسه هم نکند این نفس من یک مطالباتی دارد که خودم باید اینها را کنترل و مدیریت کند. باید با شیطان بجنگیم با خودمان و با نفس نباید بجنگیم جهاد با نفس که میگویند به معنای نابود کردن و سرکوب کردن نفس نیست بلکه به مفهوم این است که آن را به کنترلمان دربیاوریم و آن را مدیریت بکنیم و خودمان را آدم کنیم. اما شیطان را که ما نمیتوانیم آدم کنیم بلکه فقط با شیطان باید مبارزه کنیم و پس بزنیم. حالا تفکیک اینها خیلی دقیق است هم به لحاظ نظری و هم عملی، ولی کانالهای شدنی است. یا فرق دیگری که در بعضی از روایات و آیات قرآن که گفتند وسوسه شیطان و هوای نفس ما کجا از هم جدا میشوند؟ گفتند آن چیزی را که شیطان دارد به ما وسوسه و القاء میکند قرآن میفرماید وقتی که گرفتار وسوسهها میشوید و در تور شیطان افتادید و مدام دارد به شما واردات ذهنی و خطورات قلبی برای کارهای نادرست دارید اگر اهل تقوا باشید، قرآن میفرماید اگر خودت را مدیریت و کنترل کنی، تقوا یعنی خودکنترلی. آنجا میفرماید که آدمی که صالح است و میخواهد سالم بماند میتواند. وسط و زیر آتشباری سنگین وسوسههای شیطان، میتواند به یاد خداوند میافتد و در پرتو این یاد او چشمهایش باز میشود بصیرت پیدا میکند و ترمز میکند. میبیند دلش میخواهد یک کاری را بکند توجیه هم برای او پیدا شده اما میفهمد این درست نیست و ترمز میزند.
نکته دیگری که باز در قرآن کریم به آن اشاره شده که شیطان چگونه اجتماعی عمل میکند غیر از این سراغ فرد میآید گاهی شیطان بر یک جامعه و بر یک گروه مسلط میشود، وسوسه میشود، دعوت به باطل، گناه و ظلم میکند و به شیوههای مختلف، یکی این که چگونه در باورهای توحیدی و ایمان دخل و تصرف میکند، فرد را، من و تو را به کفر میکشاند یا ما را به نفاق میکشاند، یا ما را با همکاری خودمان مأیوس میکند، ما چون عقاید نادرست، اعمال نادرست داریم مأیوس میشویم و فریب میخوریم و دوچهره عمل میکنیم و کمک میکند که ما دیگر به همدیگر کمک نکنیم، محبت نکنیم، از همدیگر متنفر باشیم، سرگرم امور باطل بشویم، وقت و فرصت استثنایی حیات را در اینجا از دست بدهیم. اینها جزو پروژههای اصلی شیطان است و عرض کردیم که گفته اینها را ردهبندی کرده است. در روایات زیاد داریم که شیطان تا آن لحظه آخر هم شما را رها نمیکند حتی آن لحظهای که داریم میمیریم و داریم از این عالم میرویم و وارد عوالم بعد میشویم در موقع احتضار، با تمام قوا بسیج میشود که آخرین ضربه و تیر خلاص را بزند که ما بیایمان از اینجا برویم. در روایات ما هم ذکر شده که امام سجاد(ع) فرمودند که: «مَا مِنْ اَحَدٍ یَحْضُرُهُ الْمَوتُ، هیچ یک از شما نیست که در لحظه مرگ، اِلَّا وَکَّلَ بِهِ اِبْلیسُ مِن شَیَاطِینِهِ ، الا این که ابلیس اوامر خودش را سراغ تک تک انسانها میفرستد و در بعضی موارد هم خودش مستقیم میآید. که چی؟ مَن یَأمُرُهُ بِالْکُفْرِ، که فرمان بدهد نه این که دعوت کند، دیگر از وسوسه کار گذشته، بلکه آن لحظه آخر به کفر فرمان میدهد، چون قبلاً وسوسه کرده و مواردی هم فرمان داده، کمکم در موقع فرماندهی قرار گرفته است. به کفر فرمان میدهد که حرف آخر را بزن و برو. وَ یُشَکِّکُهُ فِی دِینِهِ حَتَّی یَخْرُجُ نَفسُهُ فَمَنْ کَانَ مُؤْمِناً لَم یَقْدِرْ عَلَیْهِ فَإِذا حَضَرْتُمْ مَوْتاکُم، و کاری کند که این در لحظه آخر هم که شده، صریحاً در اصل دین، خدا، قیامت، حق و باطل شک کند و یک لحظه به خودش بگوید که نکند همه این حرفها دروغ است؟ نکند من الآن دارم از بین میروم و نابودی کامل است و دیگر هیچ خبری نیست. یعنی با شک و کفر از این عالم برود تا این نفسش از این بدن خارج شود. لذا امام صادق(ع) میفرمایند: إِذا حَضَرْتُمْ مَوْتاکُم، وقتی یک کسی از شما دارد از دنیا میرود و در مرحله احتضار است و بالای سر او هستید فَلَقِّنُوهُم شَهادَةَ أنْ لَا اِله اِلَّا اللهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ (ص) حَتَّی یَمُوتُوا »، کنار او بایستید و مدام به او بگویید و در گوش او تلقین کنید، و شهادت به توحید و شهادت به رسالت و ولایت را بگویید تا وقتی که از دنیا برود و بمیرد، بگذارید با این کلمات از این دنیا بروند، بشنوند و بروند، شاید در آنها تأثیر داشته باشد. خب اینها نشان میدهد که هدف اصلی دشمن ما چیست؟
یک جاهایی هم اجتماعی عمل میکند یعنی اندیشههای فاسد و باطل را جذاب نشان میدهد. باورهای بیاساسی که در برابر توحید هستند اینها را جذاب، زیبا، روشنفکری، انقلابی نشان میدهد و ظلم را عدالت نشان میدهد. شما این همه ایدئولوژیهای لیبرالی، فاشیزم، مارکسیزم، انواع ایسمها آمدند، جریانهای تکفیری در داخل جهان اسلام، شرق و غرب، انواع عقاید باطل، چرا هر کدام از اینها تا صدها هزار، تا میلیاردی طرفدار و پیرو دارند، خب یک عدهای اصلاً نمیدانند که چی به چی هست ولی مطلب برایشان آرایش شده است و آنهایی هم که آگاهانه این مسیر را تعقیب میکنند شما با آنها صحبت کنید یک عالمه برای شما تأویلات و توجیهات دارند که به شما نشان بدهند این کار درست است و همان تسویل و تزیین است. بدون این آرایش و این توجیهات، امکان ندارد تا این حد افکار و عقاید باطل، ایدئولوژیهای فاسد بین جوامع بشری اینقدر نفوذ کند و طرفدار پیدا کند و اکثریت بشریت را به لحاظ نظری و در حوزه عمل، گرفتار اوهام و خطاها بکند.
روش دیگری که خدای متعال میفرماید شیطان در مورد انسان عمل میکند این است که از اصلاح خودتان و از آینده ناامیدتان میکند، شما را از خداوند ناامید کند. وقتی یأس و ناامیدی آمد، همه فاسدها و گناهها و ظلمها و سقوطها میآید. اگر انسانی یا جامعهای از خداوند و از رحمت خداوند و عفو الهی ناامید بشود یعنی به این نتیجه برسد که راه برگشتن به سوی کمال، راه اصلاح و جبران، راه دور شدن از بدی و فساد بسته است، این جاده یکطرفه بوده، بنبست است هیچ راهی وجود ندارد این یأس و ناامیدی که آمد همه مفاسد و مظالم پشت سر آن میآید. یعنی بحران وجودی و هویتی. این یعنی مادر همه شکستها و سقوطها. این یعنی نابودی. اگر فرد یا جامعه و انسان از درون شکست خورد و امید به پیروزی و رهایی، امید به بازگشت و امید به اصلاح نبود همه ثروتها و قدرتهای جهان در اختیارش باشد هیچ ارزش و هیچ فایدهای برایش ندارد. اگر کسی میخواهد من را از بین ببرد و من را از خودم و از آینده مأیوس کند، در دنیا و آخرت، از فلاح و نجات، بزرگترین گناه کبیره مأیوس کردن انسانهاست و این که شما هیچ راهی ندارید و شما نابود شدید و بیچارهاید. در مبارزات اجتماعی، در تصمیمات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، یأس است که یک جامعه را نابود میکند و یک فرد را نابود میکند. ناامید کردن مؤمنین، این که حق شکست میخورد، طرفداران حق کم هستند، شما اقلیت هستید، دشمن خیلی قوی است، همه چیز در کنترل آنهاست، فردا از امروز بدتر است، وضعتان خیلی خراب است، اصلاً محال است شما بتوانید پیش بروید و... این شعار ما نمیتوانیم یک شعار صددرصد شیطانی است. اصلاً حرف شیطان با ما همین شما نمیتوانید است. شما کسی نیستید است و از این موارد ما مکرر داریم به لحاظ تاریخی هم دارید میبینید.
شما ببینید در قرآن کریم میگوید در جنگ بدر، وقتی جبهه میخواست شروع بشود اول کفار به چاه آب رسیدند چاه آب را محاصره کردند مسلمین در محلی مجبور شدند اردو بزنند که آب نبود، خشک بود، ریگزار بود. خب برای تشنگی و طهارت آب میخواستند و احتیاج به آب داشتند – دقت کنید – وسوسههای شیطان شروع شد. که چی؟ قرآن میفرماید در ذهنهایشان این القاء شروع شد که شماها واقعاً فکر کردید که اولیای خدا هستید؟ فکر کردید که خدا توجهی به شما دارد؟ شما چندصدتا آدم توی این بیابانها اصلاً کی هستید؟! خدا الآن اینجا با شماست؟ خدا طرف شماست؟ فکر کردید که شما واقعاً اولیای خدا هستید و پیامبر خدا هم بین شماست اما آب در اختیار دشمن و مشرکین است! شماها بعضیهایتان طهارت ندارید جنابت دارید و با جنابت دارید نماز میخوانید، پاهایتان در ریگ فرو میرود. چطوری است؟ این همه مشکلات دارید، آب دست دشمن است، آن وقت شما مورد توجه خاص خدا هستید و این آقا پیامبر است؟ آن وقت بعد از آن میفرماید باران شدیدی بارید، همه سیراب شدند، آنهایی که احتیاج به غسل داشتند غسل کردند و آن محلی که اردو زده بودند و نرم بود ریگزار بود و فرو میرفت سفت و محکم شد. اتفاقاً آن طرفی که مشرکین بودند با باران گلآلود و لغزنده شد، یک مرتبه کل اوضاع سوقالجیشی و استراتژیک و فیزیکی جبهه نبرد به کلی 180 درجه برگشت. خب اینجا قرآن اشاره میفرماید که چگونه میآید به جبهه حق که میتواند پیروز بشود آن را از همان اول شکست خورده جلوه میدهد که شما اصلاً کارهای نیستید و اصلاً نمیتوانید کاری بکنید، کسی نیستید، چیزی نیستید، چطوری شما برحق هستید و ضعیفتر از دشمن هستید و امکاناتی ندارید. قرآن میفرماید یادتان میآید؟ به یاد بیاورید آن وقتی که به شدت ترس و رعب و نگرانی داشتید خداوند یک خواب سبکی را به شما نازل کرد، همهتان یک خواب آرامی کردید که این یک آرامشی از طرف خداوند به مجاهدین و رزمندگان بود، یک چرتی زدید آرام گرفتید و بعد هم آبی از آسمان فرستاد، بارانی آمد و شما را پاک کرد و پلیدی شیطان، آن وسوسهها و آن توهمات را از شما دور کرد، و دلهایتان را محکم کرد و قدمهایتان را استوار کرد، خداوند توضیح میدهد که چگونه به جنگ شیطان بروید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی